شاید کمی حرف برای گفتن...
شاید کمی حرف برای گفتن...

شاید کمی حرف برای گفتن...

عکس العمل

منم که"روز"شد اما به"ماه"ایمان داشت


که لحظه های تباهم به"آه"ایمان داشت







پس از تو اشک نباید پناه من بشود...


برادری که ندارم به چاه ایمان داشت







تو سرسپرده ترین مهره ی ِمرا کشتی


و باز مهره ی ِدیگر به شاه ایمان داشت

 




به"سوزنی"که نبودم ولی نمی گشتی


دلم به شوق ِنگاهت، به"کاه"ایمان داشت






تو سربه راه ترین اشتباه ِممکن من...


که با تمام وجودش به راه ایمان داشت







به دست ِماه،تو هم توی چاه می افتی



پلنگ مرده ی من هم به ماه ایمان داشت!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد