حرفی بزن،این حرف ها دیوار خواهد شد
تاریخ برلین بازهم تکرار خواهد شد
................................................
هرچی که می خواهی از این"دیوار"هابردار
با"مهربانی"سایه ات را ... بر سرم بگذار
_انگارکه...انگارکه...پشت و پناهم رفت _
وقتی نباشی واقعا از دست خواهم رفت
....................
تنهایی ام عمری ست که پشت ِ در ِ خانه ست
تنهایی ِآواره ام دنبال ِ یک شانه ست
تنهایی ام از پشت عینک تار می بیند
پشت ِ تمام تیترها انکار می بیند
تنهایی ام ،مستی ِ بعد از ماندن ِ غم بود
من هرچه می کردم برای رفتنش ،کم بود
:::::::::::::::::::
من پایتخت ِ عشق های بی سرانجامم
خود را خدای بی لیاقت نیز،می نامم
که هیچکس از بودنم سهمی نخواهد برد
من یک شراب تازه وارد در دلِ جامم
از های و هوی من بترسی واقعا مُردی!
کــه بیشتــر از روح ِاقیانوس/آرامم
چشم انتظار ِ"عیدقربان" باش،میفهمم!
در چشم هایت وارث ِ میراث ِ "صدّامم"
انگارکه...انگارکه...خط آخرش اینجاست...
تو آخرین حرف ِ منی ما قبل ِ اعدامم
::::::::::::::::::::
_دیگر نذوراتت به درد من نخواهد خورد
چیزی از این دنیا به غیراز غم نباید بُرد_
::::::::::::::::::::::
تنهایی ام،"آزادی"ِ مشروط بر حصر است
"تغییر نام"ِ بغض هایم بــه"ولیعصر"است
آزادی ام در انتظار ِ حکم ِ اعدام است
آزادی ام تشییع یک سرباز گمنام است
"آزادی"ام دلواپس نسل "ِ امانت "*هاست
آزادی من بیشتـــــــر از بیشتر تنهاست
آزادی ام را شاخه ها عمری تکان دادند
که برگ برگم پیش ِ پای باد،افتادند
آزادی ام!
.............. دیوار ِتنهاییت در هم داشت؟!
شق القمر هایی که میکردی اثر هم داشت؟!
چشمان تو هربار باطل کرد نسلم را
از اسب افتادم بگیرم دست ِ اصلم را
پل های برگشت ِمرا چشم تو ویران کرد
جمعیت ِ غم های من را مثل تهران کرد
دیواری از دیوار من کوتاه تر...نه نیست
از کافر ِمومن به تو گمراه تر...نه نیست
:::::::::::::::::::
بیزارم از هم سو شدن با بادها،لطفن
آزادی ِ بی دست و پایم را بگیر از من
*حسین امانت معمار برج آزادی