شاید کمی حرف برای گفتن...
شاید کمی حرف برای گفتن...

شاید کمی حرف برای گفتن...

...

بخشیده بودم به نگاه ِ تو جهانم را

بر باد می دادی تمام دودمانم را


من جَلد بودن را بلد بودم، نفهمیدی

از من گرفتی بی جهت هِی آسمانم را


تو سال ها ماندی ولی من جمع می کردم

از زیر  ِدست کاردهایت، استخوانم را


دنیای خوبی داشت تنهایی ِ قبل از تو

ای کاش میشد که بخوابانی جهانم را


ای کاش میشد به عقب برگشت و پاک ات کرد

از دست دادم بعد ِ تو روح و روانم را


باید فراموشت کنم؛ کوتاهی از غم هاست

این غصه ها از من نمی گیرند، جانم را...

..........................

.........

نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست

کامیدهای باطل ما را شمار نیست...

#عطار_نیشابوری 

برای تو ...

 
می نشینم کنار دنیایم
خستگی توی صورتش پیداست
روی "ماندن" حساب وا کردن
اشتباه عموم ِ آدم هاست
 
خاطرات تو ته نشین شده اند
در من و سالهای مجروحم
کاش میشد مرا بهم نزنی
که به یادم نیافتد اندوهم

دوستانی که پشت من بودند
همگی از مقابلم رفتند
آب را گِل نکن که ماهی ها
مدتی هست از دلم رفتند
..................
لایق زندگی نخواهم شد
تنه ام دست بوس یک اره ست
هیچ چیز از کسی نمیخواهد
اتوبوسی که در دل دره ست...