شاید کمی حرف برای گفتن...
شاید کمی حرف برای گفتن...

شاید کمی حرف برای گفتن...

...

بخشیده بودم به نگاه ِ تو جهانم را

بر باد می دادی تمام دودمانم را


من جَلد بودن را بلد بودم، نفهمیدی

از من گرفتی بی جهت هِی آسمانم را


تو سال ها ماندی ولی من جمع می کردم

از زیر  ِدست کاردهایت، استخوانم را


دنیای خوبی داشت تنهایی ِ قبل از تو

ای کاش میشد که بخوابانی جهانم را


ای کاش میشد به عقب برگشت و پاک ات کرد

از دست دادم بعد ِ تو روح و روانم را


باید فراموشت کنم؛ کوتاهی از غم هاست

این غصه ها از من نمی گیرند، جانم را...

..........................

.........

نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست

کامیدهای باطل ما را شمار نیست...

#عطار_نیشابوری