گفتم ضرر داری و در آخر فقط سودی
برگرد و روزگار دلم را سیاه کن
هرچی که ماند از بدنم را تباه کن
باید که ناتمام نماند تمام من
چیزی نمی رسد به تو با انهدام من
من جز تو هیچ راه فراری نداشتم
با هیچ کس به جز تو قراری نداشتم ادامه مطلب ...
دست مرا بگیر که دنیا به هیچکس...
از یک جهان بریده ام اما درون من
دلبستگی برای کسی که"نبود"بود
...........
عاشق شدم،شبیه تو در یک نگاه...نه
شاید ضرر کنم ولی یک اشتباه...نه
..........
عاشق شدی و...عاشقتم مرد لعنتی
من را بزرگ می کند این درد لعنتی
هرروز رانده می شومت با فریب سرخ
جایی رسیده ام که به دادم صلیب سرخ...
مخروبه ای تو مثل نگاه کلاغ ها
ترسیدم از غرور تو از ننگ عاق ها
ترسیدم از سقوط به قرن عذاب تو
ترسیدم از صعود ِجنون،درد ِخواب تو
من قرن هاست منتظرم تا که پشت خط...
دل باختی و نسل کشی می کنی فقط
........
خاکم بکن که زندگی من زیادی است
مردن برای توده ی زخمی م،عادی است
هرچی که هست،دار و ندارم فدای تو
من زنده مانده ام که بمیرم برای تو
در گیر و دار غم، مرا "صدسال تنهایی"ست
یک مشت حرف بی صدا،یک بغض هرجایی ست
با نبض کُند خاطراتی کـــه درونم هست
آن روی سکه در دلم درحال پیدایی ست
جایت کنار خاطراتم نیست...لعنت بر
آنشب که گفتی شعرهایت پل به رسوایی ست
تغییر کردی،بیش از این چیزی که می گویم
دیدم تبانی کرده ای با درد ـ شب هایی ست ـ
تا بر نگاهت پشت کردم...زود راهی شو
ذهنم دچار ضربتی از «عشق بر ما»یی ست
دلواپسی بعد از خودت که...بی خیالم باش
یک کودتا از رفتنت مشغول بر پایی ست
دیگر خیالت جمع باشد، ضربه هایت را
محکم بزن!«من» در خیال دردپیمایی ست
دارد به روی چشم هایم مرگ می افتد
تو رفته ای از شهر من کــه پشت دریایی ست
مرداد ٩٣