شاید کمی حرف برای گفتن...
شاید کمی حرف برای گفتن...

شاید کمی حرف برای گفتن...

((...بی خوابی...))

 گفتم ضرر داری و در آخر فقط سودی

دندان ِعقلی و از اول رفتنی بودی...
:::::::::::::::
هرگز نفهمیدم که تو آخر چه می خواهی؟
از خاطراتت گم شدم دیگر چه می خواهی؟
:::::::::::::::
پهلو به پهلو می شوم هرشب به روی قبر
با قرص جبران می کنم بی خوابی ِغم را
هرروز میمیرم ولی انگار کافی نیست
هرروز می بینی مرا، بی تابی ِ هم را...
:::::::::::::::::
از دست ِمن رفتی ولی از خاطراتم نه
این بدترین نوع از تمام مرگ هایم بود
مخفی شدم از عشق ِتو اما حرا لو رفت!
قربانی ِاین سهل انگاری خدایم بود ادامه مطلب ...

گناه کن...

  


برگرد و روزگار دلم را سیاه کن


هرچی که ماند از بدنم را تباه کن


باید که ناتمام نماند تمام من


چیزی نمی رسد به تو با انهدام من



من جز تو هیچ راه فراری نداشتم


با هیچ کس به جز تو قراری نداشتم ادامه مطلب ...

تمام ناتمام

دست مرا بگیر که دنیا به هیچکس...


من التماس میکنم اینجا به هیچکس!


"از چشم خود بپرس که مارا که می کشد"


دلبسته داشتیم ولی ما به هیچکس...


این "من" که خنده هاش عزادار گریه است


در غم خلاصه میشد و غم را به هیچکس...


برگرد تا نرفته ام از دست های تو


برگرد تا اسیرتوام ،تا به هیچکس...


من عشق می کنم که بمیرم برای تو


تصمیم های بیخود کبری به هیچکس...


گفتم که سهم کوچکم از زندگی ،تویی


من می رسم به سهم خودم یا به هیچکس...


من منتظر نشسته ام اما نمی رسد 


از غوره های چشم تو، حلوا به هیچکس


در چاه من کسی که تو بودی نماند و مرد!


این بار سرسپرده زلیخا به هیچکس !


بعد از تو داغ روی غرورم زدم که بعد


کم اعتماد داشتم ...اما به هیچکس...!


گفتی نگاه خاطره هایت حلال من...


محرم نبوده عشق در اینجا به هیچکس

«...کلاغ ها...»


از یک جهان بریده ام اما درون من


دلبستگی برای کسی که"نبود"بود


...........


عاشق شدم،شبیه تو در یک نگاه...نه


شاید ضرر کنم ولی یک اشتباه...نه


..........


عاشق شدی و...عاشقتم مرد لعنتی


من را بزرگ می کند این درد لعنتی 



هرروز رانده می شومت با فریب سرخ


جایی رسیده ام که به دادم صلیب سرخ...



مخروبه ای تو مثل نگاه کلاغ ها


ترسیدم از غرور تو از ننگ عاق ها



ترسیدم از سقوط به قرن عذاب تو


ترسیدم از صعود ِجنون،درد ِخواب تو



من قرن هاست منتظرم تا که پشت خط...


دل باختی و نسل کشی می کنی فقط


........


خاکم بکن که زندگی من زیادی است


مردن برای توده ی زخمی م،عادی است



هرچی که هست،دار و ندارم فدای تو


من زنده مانده ام که بمیرم برای تو


  ادامه مطلب ...

قایقی میشد ساخت

در گیر و دار غم، مرا "صدسال تنهایی"ست 

یک مشت حرف بی صدا،یک بغض هرجایی ست


 با نبض کُند خاطراتی کـــه درونم هست 

آن روی سکه در دلم درحال پیدایی ست 


جایت کنار خاطراتم نیست...لعنت بر 

آنشب که گفتی شعرهایت پل به رسوایی ست


 تغییر کردی،بیش از این چیزی که می گویم 

دیدم تبانی کرده ای با درد ـ شب هایی ست ـ 


تا بر نگاهت پشت کردم...زود راهی شو

 ذهنم دچار ضربتی از «عشق بر ما»یی ست


 دلواپسی بعد از خودت که...بی خیالم باش 

یک کودتا از رفتنت مشغول بر پایی ست 


دیگر خیالت جمع باشد، ضربه هایت را 

محکم بزن!«من» در خیال دردپیمایی ست 


دارد به روی چشم هایم مرگ می افتد 

تو رفته ای از شهر من کــه پشت دریایی ست


مرداد ٩٣